پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/برد دزدی را سوی قاضی عسس
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (برد دزدی را سوی قاضی عسس) از پروین اعتصامی |
' |
برد دزدی را سوی قاضی عسس | خلق بسیاری روان از پیش و پس | |
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود | دزد گفت از مردم آزاری چه سود | |
گفت، بدکردار را بد کیفر است | گفت، بد کار از منافق بهتر است | |
گفت، هان بر گوی شغل خویشتن | گفت، هستم همچو قاضی راهزن | |
گفت، آن زرها که بردستی کجاست | گفت، در همیان تلبیس شماست | |
گفت، آن لعل بدخشانی چه شد | گفت، میدانیم و میدانی چه شد | |
گفت، پیش کیست آن روشن نگین | گفت، بیرون آر دست از آستین | |
دزدی پنهان و پیدا، کار تست | مال دزدی، جمله در انبار تست | |
تو قلم بر حکم داور میبری | من ز دیوار و تو از در میبری | |
حد بگردن داری و حد میزنی | گر یکی باید زدن، صد میزنی | |
میزنم گر من ره خلق، ای رفیق | در ره شرعی تو قطاع الطریق | |
میبرم من جامهی درویش عور | تو ربا و رشوه میگیری بزور | |
دست من بستی برای یک گلیم | خود گرفتی خانه از دست یتیم | |
من ربودم موزه و طشت و نمد | تو سیهدل مدرک و حکم و سند | |
دزد جاهل، گر یکی ابریق برد | دزد عارف، دفتر تحقیق برد | |
دیدههای عقل، گر بینا شوند | خود فروشان زودتر رسوا شوند | |
دزد زر بستند و دزد دین رهید | شحنه ما را دید و قاضی را ندید | |
من براه خود ندیدم چاه را | تو بدیدی، کج نکردی راه را | |
میزدی خود، پشت پا بر راستی | راستی از دیگران میخواستی | |
دیگر ای گندم نمای جو فروش | با ردای عجب، عیب خود مپوش | |
چیرهدستان میربایند آنچه هست | میبرند آنگه ز دزد کاه، دست | |
در دل ما حرص، آلایش فزود | نیست پاکان چرا آلوده بود | |
دزد اگر شب، گرم یغما کردنست | دزدی حکام، روز روشن است | |
حاجت ار ما را ز راه راست برد | دیو، قاضی را بهرجا خواست برد |