پروین اعتصامی (قصائد)/تا ببازار جهان سوداگریم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (قصائد) (تا ببازار جهان سوداگریم) از پروین اعتصامی |
' |
تا ببازار جهان سوداگریم | گاه سود و گه زیان میوریم | |
گر نکو بازارگانیم از چه روی | هرگز این سود و زیانرا نشمریم | |
جان زبون گشته است و در بند تنیم | عقل فرسوده است و در فکر سریم | |
روح را از ناشتائی میکشیم | سفرهها از بهر تن میگستریم | |
گر چه عقل آئینه کردار ماست | ما در آن آئینه هرگز ننگریم | |
گر گرانباریم، جرم چرخ چیست | بار کردار بد خود میبریم | |
چون سیاهی شده بضاعت دهر را | ما سیه کاریم کانرا میخریم | |
پند نیکان را نمیداریم گوش | اندرین فکرت کازیشان بهتریم | |
پهلوان اما بکنج خانهایم | آتش اما در دل خاکستریم | |
کاردانان راه دیگر میروند | ما تبهکاران براه دیگریم | |
گرگ را نشناختستیم از شبان | در چراگاهی که عمری میچریم | |
بر سپهر معرفت کی بر شویم | تا بپر و بال چوبین میپریم | |
واعظیم اما نه بهر خویشتن | از برای دیگران بر منبریم | |
آگه از عیب عیان خود نهایم | پردههای عیب مردم میدریم | |
سفلگیها میکند نفس زبون | ما همی این سفله را میپروریم | |
بشکنیم از جهل و خود را نشکنیم | بگذریم از جان و از تن نگذریم | |
بادهی تحقیق چون خواهیم خورد؟ | ما که مست هر خم و هر ساغریم | |
چونکه هر برزیگری را حاصلی است | حاصل ما چیست گر برزیگریم | |
چونکه باری گم شدیم اندر رهی | به که بار دیگر آن ره نسپریم | |
زان پراکندند اوراق کمال | تا بکوشش جمله را گرد آوریم | |
تا بیفشانند بر چینندمان | طوطی وقت و زمان را شکریم |