پروپاگاندای اسلامی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو

پروپاگاندا یا تبلیغات یکی از هسته‌های مرکزی کنش‌های اسلامیون به ویژه همدستان و پشتیبانان خمینی بود و هست. در درازای ۲۵۳۶ و ۲۵۳۷ شاهنشاهی پروپاگاندا راه به دست گرفتن قدرت در ایران را برای خمینی و خمینی چیان هموار کرد و در سال‌های پس از ۲۵۳۸ سبب شد که قدرت در دستشان بماند و حکومتی بر پایه ولایت فقیه به نام حکومت جمهوری اسلامی برپا سازند.

اصل‌های پروپاگاندای اسلامی - برچیدن شاهنشاهی پارلمانی ایران - نابودی کشور اسراییل - بنیادگزاردن ولایت فقیه راهنمای کاربرد این اصل‌ها از سخنرانی‌ها خمینی در نجف برگرفته شد.

خمینی می گوید: "ما موظفیم برای تشکیل حکومت اسلامی جدیت کنیم اولین فعالیت ما را در این تبلیغات تشکیل می‌دهد. بایستی از راه تبلیغات پیش بیییم. در همه عالم و همیشه همین طور بوده است. چند نفر با هم می‌نشستند، فکر می‌کردند، تصمیم می‌گرفتند و به دنبال آن تبلیغات می‌کردند، کم کم بر نفرات همفرک اضافه می‌شد، سرانجام به صورت نیروبی در یک حکومت بزرگ نفوذ کرده یا با آن جنگیده، آن را ساقط می‌کردند. محمدعلی میرزای [قاجار] را از بین می‌بردند و حکومت مشروطه تشکیل می‌دادند." [۱]

خمینی از انقلاب مشروطه، سرمشقی برای سرنگون ساختن پیروزمندانه حکومت بهره‌می‌گیرد.

خمینی در کتاب ولایت فقیه که گردآوری از سخنان وی در نجف است می‌گوید: " شما الان نه کشوری دارید و نه لشکری ولی تبلیغات برای شما امکان دارد و دشمن نتوانسته همه وسایل تبلیغاتی را از دست شما بگیرد. البته مسایل عبادی را باید یاد بدهید، اما مهم مسایل سیاسی اسلام است، مسایل اقتصادی و حقوقی اسلام است اینها محور کار بوده و باید باشد. "

سخنان خمینی که برای شاگردانش آخوندهای پیرو وی، راهنمایی شد که چگونه در مسجدها زمانی که بالای منبر می‌روند از بُعدهای اسلام در اقتصاد، سیاست و حقوق بگویند و نه اسلام تنها یک دین. با این روش خمینی خواست که به مردم نشان داده شود که حکومت اسلامی گزینش بهتری است از حکومت مشروطه.

خمینی گفت: "وظیفه ما این است که از حالا برای پایه‌ریزی یک دولت حقه اسلامی کوشش کنیم، تبلیغ کنیم، تعلمیات بدهیم، همفکر بسازیم، یک موج تبلیغاتی و فکری بوجود بیاوریم تا یک جریان اجتماعی پدیدآید و کم کم توده‌های آگاه وظیفه شناس و دیندار در نهضت اسلامی متشکل شده، قیام کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند."

انتی سمیتیسم و آنتی کولونیالیسم

خمینی درباره چگونگی وضعیت در ایران و فلسطین چنین می‌گوید: "در شرایط کنونی که سیاست‌های استعماری و حکام ستمگر و خائن و یهود و نصاری و مادیون [ماتریالیست‌ها یا کمونیست‌ها] در تحریف حقایق اسلام و گمران کردن مسلمانان تلاش می‌کنند. در این شرایط مسئولیت ما برای تبلیغات و تعلیمات بیش از هر وقت است. امروز می‌بینیم که یهودی‌ها در قرآن تصرف کرده‌اند، و در قران‌هایی که در مناطق اشغالی چاپ کرده‌اند تغییراتی داده‌اند. ما موظفیم از این تصرفات خائنانه جلوگیری کنیم. باید فریاد زد و خردم را متوجه کرد تا معلوم شود که یهودی‌ها و پشتیبانان خارجی آنها کسانی هستند که با اساس اسلام مخالفند و می‌خواهند حکومت یهود در دنیا تشکیل دهند."

خمینی در اینجا نگاره‌ای روشن از دشمن می‌سازد. دشمنان اسلام و دشمنان حکومت اسلامی یهودیان و کولونیالیست‌ها ( کشورهای غربی ) می‌باشند. خمینی در این بخش با اشاره به اینکه بهودیان می‌خواهند « حکومت یهود در دنیا برگزار کنند » به همان موضوعی اشاره می‌کند که آدولف هیتلر به کار برده بود. هیتلر گفته بود که یهودیان برآنند که یک حکومت یهودی در دنیا برپاسازند و ما ناسیونال سوسیالیست‌ها با نابود ساختن یهودیان می‌باید از برقراری حکومت یهود در دنیا جلوگیری کنیم.

همانند هیتلر که در کتابش « مبارزه من » نوشت که مهمترین بخش کار سیاسی پروپاگاند است با آرمان کشیدن توده‌ها با خیابان‌ها برای براندازی حکومت. هیتلر پنج اصل را برای تبلیغات شمارد:

- محدود ساختن پروپاگاند به چند واژه کلیدی
۲- گزینش واژگانی که دریافت آن برای هر کس حتا کسانی با فهم و شعور پایین آسان باشد
۳- احساسات آماج باشد نه شعور و عقل
۴- واژگان روشن و آشکار برای شناساندن دشمن
۵- تکرار هزارباره واژگان کلیدی

منظور هیتلر در پروپاگاند کردن این نبود که آرمان‌های ناسیونال سوسیالیست‌ها را بشناساند، بلکه یک باور همگانی مثبت از ناسیونال سوسیالیسم در مغز مردم بوجود آورد. [۲] با این کار مردم باورکردند زمانی که ناسیونال سوسیالیسم بر روی کار آید برای هر یک از آنها چیزی مثبت دربردارد. خمینی در واقع این تکنیک مغزشویی را بکار بست. دشمنان یهودیان و کولونیالیست‌ها تعریف شدند و همه کسانی که با این دو گروه همکاری می‌کنند. خمینی در کتابش ولایت فقیه نوشت: عده‌ای از مسشترقین عمال تبلیغاتی موسسات استعماری هستند مشغول فعالیتند تا حقایق اسلام را تحریف و وارونه کنند. مبلغین استعماری سرگرم کارند، در هر گوشه از بلاد اسلامی جوان‌ها یما را با تبلیغات سوء دارند از ما جدا می‌کنند.... به داد اسلام برسید و مسلمانان را از خطر نجات دهید اسلام را دارند از بین می‌برند.... وظیفه ماست که این مطالب را تذکر بدهیم، طرز حکومت اسلامی و روش زمامداران اسلام را در صدر اسلام بیان کنیم. بگوییم که درارماره و دکه القضای (وزارت دادگستری) او [حضرت علی (ع)] در گوشه مسجد قرارداشت و دامنه حکومتش تا انتهای ایران و مصر و حجاز و یمن گسترش داشت. متاسفانه وقتی حکومت به طبقات بعدی رسید، طرز حکومت تبدیل به سلطنت و بدتر از سلطنت شد.

در اینجا واژگان کلیدی برای پروپاگاند را می‌توان یافت.:

۱- اسلامی که مردم می‌شناسد اسلامی واقعی نیست
۲- اسلامی که مردم می‌شناسند از سوی یهودیان و ایران شناسان که در خدمت کولونیالیسم هستند. یهودیان اسلام را تحریف کردند تا حکومت جهانی یهودیان را به راه بیاندازند و مستشرقین اسلام را تحریف کردند و جور دیگر نشان دادند تا کولونیالیسم سرزمین‌های اسلامی را بچاپند.

۳- اسلام صدر اسلام، اسلامی خوب و درستی بود و مردم باید اسلام صدر اسلامی را بیاموزند.

۴- در صدراسلام، دولت اسلامی و دادگاه‌های اسلامی جایشان در مسجد بود.
۵- شوربختانه در درازای تاریخ سلطنت پیش آمد و این اشتباه بود.
۶- دولت و دادگاه‌ها باید دوباره به مسجدخا بازگردند و سلطنت باید از میان برود.

پرستش رهبر

یکی از مهمترین کاربردها و آرمان‌های پروپاگاندهای ناسیونال سوسیالیسم این بود که از « رهبر » [۳] موجودی برابر با خدا بسازند، چنان، که مردمان کورکورانه از وی اطاعت کنند و هر چه را که رهبر می‌گوید انجام دهند.

خمینی در ولایت فقیه می‌نویسد: "...ما چنین حاکم و زمامداری می‌خواهیم. زمامداری که مجری قانون باشد، نه مجری هوس‌ها و تمایلات خویش خویش، افرادر مردم را در برابر قانون مساوی بداند و آنها را دارای وظایف و حقوق اساسی متساوی، بین افراد امتیاز و تبعیض قائل نشود، خاندان خود و دیگری را به یک نظر نگاه کند، اگر پسرش دزدی کرد، دستش را قطع کند، برادر و خواهرش هرویین فروشی کردند آنها را اعدام کند، نه اینکه عده‌ای راب رای ده گرم هرویین بکشند و کسان آنها باند هرویین داشته باشند و خروارها هرویین وارد کنند!

در اینجا خمینی روشن می‌سازد که این « رهبر » نمی‌تواند شاه باشد. زیرا که شاه قوانین اسلام را اجرا نمی‌سازد بلکه خواست‌های شخصی اش را به اجرا در می‌آورد. شاه میان نزدیکانش و دیگر کسان تبعیض می‌گذارد. اگر یکی از نزدیکانش دزدی کند یا هرویین وارد کند همه چیز را پنهان می‌سازند ولی اگر یک کسی ده گرم هرویین فروخت را اعدام می‌کنند. رهبر باید از میان روحانیت برگزیده شود و برای همدستان خمینی آشکار بود که رهبر تنها خمینی است. این اطاعت کورکورانه در خیابان فریاد کشیده شدند:

ما همه سرباز توایم خمینی / گوش به‌فرمان توایم خمینی

الله‌اکبر، خمینی رهبر

با خون خود نوشتم، از جان خود گذشتم، یا مرگ یا خمینی

ایران کشور ماست، خمینی رهبر ماست

ارتش ایران حسینی شده، رهبر ایران خمینی شده

ارتش جنایتکار است مزدور استعمار است.

درود بر خمینی، رهبر انقلاب، مدافع استقلال، آزادی و حقوق زحمتکشان

گردهم‌ایی و نمایش مذهبی در میان توده‌ها، ابزاری سیاسی

برای هیتلر روشن بود که آماج پروپاگاندهای ناسیونال سوسیالیسم، به راه انداختن جنبشی بود که با کمک آن جنبش بتوان قدرت را در دست گرفت. به راه انداختن جنبش یعنی انبوه جمعیت و یا توده‌ها را به یک سو بکشانند و کنترل روی سیل توده‌ها را از راه برگزاری آیین‌ها که در آن همه یک کار را انجام دهند بدست گیرند. این آیین‌ها چنان سازمان یافته‌اند که مغز تعطیل می‌کند و احساسات است که غالب می‌شود.

خمینی در سخنانش برای همدستانش در نجف بخشی را با فرنام « احتماعات در خدمت تبلیغات و تعلیمات » ویژه ولایت فقیه کرد. خمینی گفت: :بسیاری از احکام عبادی اسلام منشا خدمات اجتماعی و سیاسی است. عبادت‌های اسلامی اصولا توام با سیاست و تدبیر جامعه است. مثلا نماز جماعت و اجتماع حج و جمعه در عین معنویت و آثار اخلاقی و اعتقادی، حائز آثار سیاسی است. اسلام این گونه گردهم‌ایی‌ها را فراهم کرده تا از آنها استفاده دینی بشود، عواطف برادری و همکاری افراد تقویت شود، رشد فکر بیشتری پیداکنند، برای مشکلات سیاسی و اجتماعی خود راه حل‌هایی بیانبد و به دنبال آن به جهاد و کوشش دسته جمعی بپردازند. در کشورهای غیراسلامی یا حکومت‌های غیراسلامی در کشورهای اسلامی، هرگاه بخواهند چنین اجتماعاتی فراهم آوردند مجبورند میلیون‌ها از ثروت و بودجه مملکت را صرف کنند.

خمینی در اینجا پافشاری می‌کند که مسجد رفتن و گروهی نماز خواندن و دست به نیایش برداشتن و یا گروهی به حج رفتن نه تنها چم دینی دارد بلکه مفهومی رژف و سیاسی دربردارد. خمینی گردهم‌آیی‌ها را در کشورهای غیراسلامی برای نمونه گردهم آیی حزب‌های سیاسی را با گردهم آیی مسلمانان در مسجدها برابر می داند.

برای خمینی گردهم‌آیی در مسجد برای نیایش الله نیست بلکه این گردهم‌آیی سیاسی است.

خمینی ادامه می‌دهد: "در خطبه روز جمعه این طور نبود که فقط یک سوره و دعایی بخوانند و چند کلمه‌ای بگویند، با خطبه هیا جمعه بسیج سپاه می‌شد و از مسجد به میدان جنگ می‌رفتند. ... امروز باید با جدیت این اجتماعات را ترتیب دهیم و از آن برای تبلیغات و تعلیمات استفاده کنیم. به این ترتیب، نهضت اعتقادی و سیاسی اسلام وسعت پیدا می‌کند و اوج می‌گیرد."

این بدان چم است که خمینی از نماز آدینه یک گردهم‌آیی برای پروپاگاندای سیاسی می‌سازد. نماز آدینه خواندن سوره‌های قرآن نیست بلکه جایی برای پی در پی واژگان کلیدی که برای مغزشویی و برانگیزاندن مردم برگزیده شده، پی در پی تکرار شود و از نمازگزاران آدینه، دشمنان شاه و حکومت مشروطه پارلمانی را بیرون دهند. به آسانی می‌توان پنداشت که اگر هر روز آدینه بشنود که:


۱- اسلامی که به شما مردم از شاه و دولت فروخته می‌شود اسلام دروغین است.
۲- اسلام شاه از سوی یهودیان و ایران شناسان ساخته شده است تا کولونیالیسم سرزمین‌های اسلامی را بچاپند.
۳- اسلام صدر اسلام، اسلامی خوب و درستی بود و مردم باید اسلام صدر اسلامی را بیاموزند.
۴- در صدر اسلام، دولت اسلامی و دادگاه‌های اسلامی جایشان در مسجد بود.
۵- ما باید دولت را دوباره به مسجد بیاوریم و این محمدرضا باید برود.
۶- محمدرضا برود و امام بیاید

و شمار مسجد روندگان هر هفته بیشتر شود، هر کدام خود را هموند گروهی می‌پندارند که کار بزرگ و خوبی انجام می‌دهند. هر کدام از مسجدروندگان می‌پندارد که پیوندی مستقیم با الله یافته و الله به آنان این وظیفه را داده است که شاه ایران را سرنگون سازند. هر کدام از هموندان این گروه می‌پندارند که ناحق از میان برداشته می‌شود و حق جایگزین آن در همه کارها خواهد شد و کسانی که زیر فشار بوده‌اند اکنون آزاد می‌گردند و ایران بهشت برین می‌شود. ناگهان در کنار مسجد بروها، نویسندگان و چامه سرایان از سوی الله وحی می‌گیرند و برای رهبر نوشتارها و چامه‌های که هر قلبی را تکان می‌دهد می‌نویسند. پروپاگاند به جایی می‌کشد که رهبر در ماه دیده می‌شود، در این زمان با دیدن خمینی در ماه، فهم و شعور باز ایستاد، هر گونه درخواست و ناله و شیون که به منطق و خرد خود بازگردید به گوش کسی فرو نمی‌رود و مغز کسی دیگر این استدلال‌ها را نمی‌پذیرد. گوینده این خواهش‌ها برای پایان دادن به این پدیده روانی با فجیع ترین وضعی کشته می‌شوند. برای نمونه زنده یاد تقی روحانی که با سدای جاودانه اش تا لحظه پایانی مردم را به آرامش و پدافند از کشور فرامی خواند. آدرس خانه تقی روحانی را بر روی دیوارهای تهران نوشتند. تقی روحانی را شبانه از خانه اش ربودند، زبانش را بریدند، بدنش را تکه پاره کردند و پیکرش را در بیابان رها ساختند. هر کار جنایی و کیفری به کار قهرمانی تعبیر می‌شود. آتش زدن سینما به مبارزه با کارهای غیراخلاقی می‌شود، آتش زدن بانک‌ها به مبارزه علیه کولونیالیسم، کشتن یک افسر پلیس یا افسر شهربانی یا افسر نیروهای مسلح ارتش به مبارزه برای مستضعفین، آتش زدن بارها و دیسکوتک‌ها برقراری قوانین اسلامی تعبیر می‌شود.

عاشورا

عاشورا در میان آیین‌های مذهبی چم ویژه‌ای دارد. عاشورا گردهم‌آیی هزاران هزار تن است که با سینه زنی، قمه زنی و روضه خوانی در وضع احساسی ویژه‌ای قرارمی گیرند که به آسانی می‌توان آنها را مغزشویی کرد. هنگامی که هیتلر و ناسیونال سوسیالیست‌ها رخدادی را بیافرینند تا توده‌ها را گردهم بیاورند تا پروپاگاند خود را به راه بیاندازند، خمینی قدرت تبلیغات عاشورا را به خوبی دریافته بود، برای خمینی عاشورا یک گردهم‌آیی مذهبی نبود بلکه یک گردهم‌آیی سیاسی بود. خمینی شاگردان و پیروانش را به بوجود آوردن عاشورا فراخواند تا موجی علیه دولت و حکومت به راه بیاندازد.

خمینی به شاگردانش گفت: اینک شما فرزندان دلیر اسلام مردانه بایستید و برای مردم نطق کنید. حقایق را به زبان ساده برای توده‌های مردم بیان کنید، و آنان را به شور و حرکت درآورید. از مردم کوچه و بازار، از همین کارگران و دهقانان پاکدل و دانشجویان بیدار مجاهد بسازید. همه مردم مجاهد خواهند شد. از همه اصناف جامعه آماده‌اند که برای آزادی و استقلال و سعادت ملت مبارزه کنند. مبارزه برای آزادی و سعادت احتیاج به دین دارد. اسلام را که مکتب جهاد و دین مبارزه است در اختیار مردم قراردهید تا عغاید و اخلاق خودشان را از روی آن تصحیح کنند، و به صورت یک نیروی مجاهد، دستگاهی سیاسی جائر و استعماری را سرنگون کرده، حکومت اسلامی را برقرارسازند.

در کشورهایی که با اسلحه بُرنده پروپاگاندا کار می‌کنند، سخنرانان توانا را بر می‌گزینند و آنان را بیشتر و بهتر آموزش می‌دهند. هنگامی در ارتش دریافتند که آدولف هیتلر سخنران خوبی است، هیتلر را آموزش دادند و برای پروپاگاندا کردن آماده ساختند. سپس آدولف هیتلر برآن شد که از ارتش بیرون بیاید و با استعداد سخنوری که داشت به سیاست پیوست. هیتلر هموند حزب کارگر آلمان [۴] شد که به آن د - آ - پ می‌گفتند، با داشتن توانایی سخنوری هیتلر پس از کوتاه زمانی نردبان پیشرفت را پیمود و به گروه رهبری حزب پیوست. هیتلر نام حزب کارگر آلمان را به حزب کارگران ناسیونال-سوسیالیست آلمان دگرگون ساخت که کوتاه شده آن اِن - اس - د - آ - پ بود.[۵] هیتلر با کمک حزب کارگران ناسیونال-سوسیالیست آلمان و سخنرانی‌های پرشوری که ایراد کرد، در انتخابات پیروز شد و قدرت را در آلمان به دست گرفت. هیتلر برای نمونه نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با بهره‌گیری از پروپاگاندا قدرت را در یک کشور به دست گرفت. در اسلام برای چنین سخنرانانی نام ویژه‌ای نهاده‌اند، به آنان « حصن اسلام » می‌گویند. خمینی از حصن اسلام می‌گوید که این کسان "معرف عقاید و نظامات اسلام و مدافع و حافظ آن باشند، و این تعریف و دفاع و حفاظت را با نطق‌های پرشور و بیدارکننده و رهبری مردم ثابت کنند."[۶]

بن مایه‌ها

  1. خمینی، روح الله، ولایت فقیه، ص ۱۳۵
  2. ناسیونال سوسیالیسم ایدئولوژی هیتلر بود که با آن حکومت را در دست گرفت
  3. Fuehrer
  4. Deutsche Arbeiter Partei - DAP
  5. National Sozialistische Deutsche Arbeiter Partei
  6. همان ص ۱۴۱