وحشی بافقی (غزلیات)/گر دیده به دریوزهی دیدار نیاید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (گر دیده به دریوزهی دیدار نیاید) از وحشی بافقی |
' |
گر دیده به دریوزهی دیدار نیاید | دل در نظر یار چنین خوار نیاید | |
ور دعوی جانبازی عشقی نکند دل | بر جان کسی اینهمه آزار نیاید | |
فرماندهی کشور جان کار بزرگیست | نو دولت حسنی، ز تو این کار نیاید | |
ندهد دل ما گوشهی هجر تو به سد وصل | عادت به قفس کرده به گلزار نیاید | |
با بوی بسازم که گل باغچه وصل | بیش از بغل و دامن اغیار نباید | |
ناپخته ثمر اینهمه غوغای خریدار | نو باوهی این باغ به بازار نیاید | |
بس ذوق که حاصل کند از زمزمهی عشق | از وحشی اگر یار مرا عار نیاید |