وحشی بافقی (غزلیات)/چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد) از وحشی بافقی |
' |
چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد | رود با یک جهان نا اهل طرح صحبت اندازد | |
حذر از صحبت او باش اگر خود یک نفس باشد | که گر خود پادشاهی کثرت اندر حرمت اندازد | |
نگه دار آب و رنگ خویش ای یاقوت پر قیمت | که بی آبی و بی رنگی خلل در قیمت اندازد | |
چو باشد باده در خم تلخی و حالی دگر دارد | تصرف کردن بادیش از کیفیت اندازد | |
خلاف عقل باشد می نخورده جامه آلود | برد خود را کسی در شاهراه تهمت اندازد | |
تو و مارا وداع حسن و عشق اولاست کاین صحبت | نه تنها حسن را ، سد عشق را از حالت اندازد | |
مجال گفت و گو تنگ است ، گو وحشی زبان در کش | همان به کاین نصیحتها به وقت فرصت اندازد |