وحشی بافقی (غزلیات)/منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را) از وحشی بافقی |
' |
منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را | هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را | |
هر نگاهی از پی کاریست بر حال کسی | عشق میداند نکو آداب کار خویش را | |
غیر گو از من قیاس کار کن این عشق چیست | میکند بیچاره ضایع روزگار خویش را | |
صید ناوک خورده خواهد جست، ما خود بسملیم | ای شکار افکن بتاز از پی شکار خویش را | |
با تو اخلاصم دگر شد بسکه دیدم نقض عهد | من که در آتش نگردانم عیار خویش را | |
بادهی این شیشه بیش از ساغر اغیار نیست | بشکنیم از جای دیگر ما خمار خویش را | |
کار رفت از دست ،وحشی پای بستی کن ز صبر | این بنای طاقت نااستوار خویش را |