وحشی بافقی (غزلیات)/ملک دل را سپه ناز به یغما آمد

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (ملک دل را سپه ناز به یغما آمد)
از وحشی بافقی
'


ملک دل را سپه ناز به یغما آمد دیده را مژده که هنگام تماشا آمد
تا چه کردیم که چون سبزه ز کویی ندمیم گل به گلزار شد و لاله به صحرا آمد
پرتو طلعت یوسف مگرش خواهد عذر آنچه بر دیده‌ی یعقوب و زلیخا آمد
غمزه‌اش کرد طمع در دل و چونش ندهم خاصه اکنون که تبسم به تقاضا آمد
مژده‌ی عمر ابد می‌رسد اکنون ز لبش صبرکن یک نفس ای دل که مسیحا آمد
منع دل زین ره پر تفرقه کردم نشنید رفت با یک حشر طاقت و تنها آمد
باش آماده فتراک ملامت وحشی که تو در خوابی و صیاد ز سد جا آمد