وحشی بافقی (غزلیات)/مستغنی است از همه عالم گدای عشق

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (مستغنی است از همه عالم گدای عشق)
از وحشی بافقی
'


مستغنی است از همه عالم گدای عشق ما و گدایی در دولتسرای عشق
عشق و اساس عشق نهادند بر دوام یعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق
آنها که نام آب بقا وضع کرده‌اند گفتند نکته‌ای ز دوام و بقای عشق
گو خاک تیره زر کن و سنگ سیاه سیم آنکس که یافت آگهی از کیمیای عشق
پروانه محو کرد در آتش وجود خویش یعنی که اتحاد بود انتهای عشق
اینرا کشد به وادی و آنرا برد به کوه زینها بسی‌ست تا چه بود اقتضای عشق
وحشی هزار ساله ره از یار سوی یار یک گام بیش نیست ولیکن به پای عشق