وحشی بافقی (غزلیات)/ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم)
از وحشی بافقی
'


ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم بستان به پرورنده‌ی بستان گذاشتیم
می‌آید از گشودن آن بوی منتی در بسته باغ خلد به رضوان گذاشتیم
در کار ما مضایقه‌ای داشت ناخدا کشتی به موج و رخت به توفان گذاشتیم
در خود نیافتیم مدارا به اهرمن بوسیدن بساط سلیمان گذاشتیم
کردیم پا ز دیده به عزم ره حرم ره بسته بود خار مغیلان گذاشتیم
ظلمت به پیش چشمه‌ی حیوان تتق کشید رفتیم و ذوق چشمه حیوان گذاشتیم
وحشی نداشت پای گریز از کمند عشق او را به بند خانه‌ی حرمان گذاشتیم