وحشی بافقی (غزلیات)/ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، نبود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، نبود) از وحشی بافقی |
' |
ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، نبود | مرهم جان من آزرده جان باشد ، نبود | |
از میان بی موجبی خنجر به خون من کشید | اینکه اندک گفتگویی در میان باشد ، نبود | |
بر دلم سد کوه غم از سرگرانیهای او | بود اما اینکه بر خاطر گران باشد ، نبود | |
خاطر هرکس از و میشد، به نوعی شادمان | شادمان گشتم که با من همچنان باشد ، نبود | |
وحشی از بی لطفی او سد شکایت داشتیم | پیش او گفتم که یارای زبان باشد، نبود |