وحشی بافقی (غزلیات)/شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف) از وحشی بافقی |
' |
شمع بزم غیر شد با روی آتشناک، حیف | ریخت آخر آبروی خویش را برخاک، حیف | |
روبرو بنشست با هر بی ره و رویی ، دریغ | کرد بی باکانه جا در جمع هر بی باک، حیف | |
ظلم باشد اختلاط او به هر نااهل، ظلم | حیف باشد بر چنان رو دیدهی ناپاک ، حیف | |
گر بر آید جانم از غم ، نیستی آن ، کز غلط | بر زبانت بگذرد روزی کز آن غمناک حیف | |
در خم فتراک وحشی را نمیبندی چو صید | گوییا میآیدت زان حلقهی فتراک حیف |