وحشی بافقی (غزلیات)/به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ)
از وحشی بافقی
'


به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ ز هجر دائمی ایمن ز وصل جاودان فارغ
بلند و پست و هجر و وصل یکسان ساخته بر خود ورای نور و ظلمت از زمین و آسمان فارغ
سخن را شسته دفتر بر سر آب فراموشی چو گل از پای تا سر گوش اما از زبان فارغ
کمان را زه بریده، تیر را پیکان و پرکنده سپر افکنده خود را کرده از تیر وکمان فارغ
عجب مرغی نه جایی در قفس نی از قفس بیرون ز دام و دانه و پروازگاه و آشیان فارغ
برون از مردن و از زیستن بس بلعجب جایی که آنجا می‌توان بودن ز ننگ جسم و جان فارغ
به شکلی بند و خرسندی به نامی تابه کی وحشی بیا تا در نوردم گردم از نام و نشان فارغ