وحشی بافقی (غزلیات)/برزن ای دل دامن کوشش که کاری کردهام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (برزن ای دل دامن کوشش که کاری کردهام) از وحشی بافقی |
' |
برزن ای دل دامن کوشش که کاری کردهام | باز خود را هرزه گرد رهگذاری کردهام | |
گشته پایم راز دار طول و عرض کوچهای | چشم را جاسوس راه انتظاری کرده ام | |
میکنم پنهان ز خود اما گلم خواهد شکفت | کز دل خود فهم اندک خار خاری کردهام | |
آب در پیمانه گردانیدهام زین درد بیش | در سبوی خود شراب خوشگواری کردهام | |
ساقیا پیشینه آن دردی که اندر شیشه بود | دیگران را ده که من دفع خماری کردهام | |
تا چه فرماید غلوی شوق در افشای راز | برخلاف آن به خود حالا قراری کردهام | |
وحشی از من زین سرود غم بسی خواهد شنید | زانکه خود را بلبل خرم بهاری کردهام |