وحشی بافقی (غزلیات)/بتان که اهل تعلق به قید شان بندند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (بتان که اهل تعلق به قید شان بندند) از وحشی بافقی |
' |
بتان که اهل تعلق به قید شان بندند | غریب سخت دلی چند سست پیوندند | |
تهیهی سبب گریههای چون زهر است | شکر فشانی اینان که در شکر خندند | |
در این جریده افسوس رنگ معنی نیست | چنین نگاشته مطبوع صورتی چندند | |
به رود نیل فکندند دیدهی پدران | جماعتی که از ایشان بهینه فرزندند | |
فغان که نغمه سرایان گل نیند آگه | که هست رنگی و بویی بدانچه خرسندند | |
حقوق خدمت سد ساله لعب اطفال است | به کشوری که در آن کودکان خداوندند | |
ز شور این نمکینان جز این نیاید کار | که بر جراحت وحشی نمک پراکندند |