وحشی بافقی (غزلیات)/آتش به جگر زان رخ افروخته دارم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (آتش به جگر زان رخ افروخته دارم) از وحشی بافقی |
' |
آتش به جگر زان رخ افروخته دارم | وین گریهی تلخ از جگرسوخته دارم | |
گفتی تو چه اندوختهای ز آتش دوری | این داغ که بر جان غم اندوخته دارم | |
انداختهام صید مراد از نظر خویش | یعنی صفت باز نظر دوخته دارم | |
در دام غمت تازه فتادم نگهم دار | من عادت مرغان نو آموخته دارم | |
وحشی به دل این آتش سوزندهچو فانوس | از پرتو آن شمع بر افروخته دارم |