نظامی (مخزن الاسرار)/ای بنسیمی علم افراخته
نسخهٔ تاریخ ۲ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۴۰ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | نظامی (مخزن الاسرار) (ای بنسیمی علم افراخته) از نظامی |
' |
ای بنسیمی علم افراخته | پیش غباری علم انداخته | |
ده نه و دروازه دهقان زده | ملک نه و تخت سلیمان زده | |
تیغ نهای زخم بی اندازه چیست | کوس نهای اینهمه آوازه چیست | |
چون دهن تیغ درم ریز باش | چون شکم کوس تهی خیز باش | |
میکشدت دیو نه افکنده | دست مده مرده نه زنده | |
پیش مغی پشت صلیبی مکن | دعوی شمشیر خطیبی مکن | |
خطبه دولت به فصیحی رسد | عطسه آدم به مسیحی رسد | |
هرکه چو پروانه دمی خوش زند | یک تنه بر لشگر آتش زند | |
یکدو نفس خوش زن و جانی بگیر | خرقه درانداز و جهانی بگیر | |
بخشش تو چرب ربائی که هست | نیست فدائی به جدائی که هست | |
شیر شو از گربه مطبخ مترس | طلق شو از آتش دوزخ مترس | |
گر دغلی باش بر آتش حلال | ور زر و یاقوتی از آتش منال | |
چند غرور ای دغل خاکدان | چند منی ای دو سه من استخوان | |
پیشتر از ما دگران بودهاند | کز طلب جاه نیاسودهاند | |
حاصل آن جاه ببین تا چه بود | سود بد اما بزیان شد چه سود | |
گر تو زمین ریزه چو خورشید و ماه | پای نهی بر فلک از قدر و جاه | |
گرچه ازان دایره دیر اوفتی | چونکه زمینی نه به زیر اوفتی ؟ | |
تا سر خود را نبری طرهوار | پای درین طره منه زینهار | |
مرغ نهای بر نتوانی پرید | تا نکنی جان نتوانی رسد | |
با فلک از راه شگرفی درای | تات شگرفانه درافتد به پای | |
باده تو خوردی گنه زهر چیست | جرم تو کردی خلل دهر چیست | |
دهر نکوهی مکن ای نیکمرد | دهر بجای من و تو بد نکرد | |
جهد بسی کرد و شگرفی بسی | تا کند از ما به تکلیف کسی | |
چون من و تو هیچ کسان دهیم | بیهده بر دهر چه تاوان نهیم | |
تا نبود جوهر لعل آبدار | مهر قبولش ننهد شهریار | |
سنگ بسی در طرف عالمست | آنچه ازو لعل شود آن کمست | |
خار و سمن هردو بنسبت گیاست | این خسک دیده و آن توتیاست | |
گرچه نیابد مدد از آب جوی | از گل اصلی نرود رنگ و بوی | |
آب گرفتم لطف افزون کند | خار و خسک را به سمن چون کند | |
گرنه بدین قاعده بودی قرار | قلب شدی قاعده روزگار | |
کار به دولت نه به تدبیر ماست | تا به جهان دولت روزی کراست | |
مرد ز بیدولتی افتد به خاک | دولتیان را به جهان در چه باک | |
زنده بود طالع دولت پرست | بنده دولت شو هرجا که هست | |
ملک به دولت نه مجازی دهند | دولت کس را نه به بازی دهند | |
گرد سر دولتیان چرخ ساز | تا شوی از چرخ زدن بینیاز | |
با دو سه کم زن مشو آرام گیر | مقبل ایام شو و نام گیر | |
بختور از طالع جوزا برآی | جوز شکن آنگه و بخت آزمای | |
گر در دولت زنی افتاده شو | از گره کار جهان ساده شو | |
ساده دلست آب که دلخوش رسید | وز گرهی عود بر آتش رسید | |
پیرو دل باش و مده دل به کس | خود تن تو زحمت راه تو بس | |
چند زنی دست به شاخ دگر | که مرا دولت ازین بیشتر | |
جمله عالم تو گرفتی رواست | چون بگذاری طلبیدن چراست | |
حرص بهل کو ره طاعت زند | گردن حرص تو قناعت زند | |
مرکز این گنبد فیروزه رنگ | بر تو فراخست و بر اندیشه تنگ | |
یا مکن اندیشه به جنگ آورش | یا به یک اندیشه به تنگ آورش | |
معرفتی در گل آدم نماند | اهل دلی در همه عالم نماند | |
در دو هنر نامه این نه دبیر | نیست یکی صورت معنیپذیر | |
دوستی از دشمن معنی مجوی | آب حیات از دم افعی مجوی | |
دشمن دانا که غم جان بود | بهتر از آن دوست که نادان بود |