نظامی (لیلی و مجنون)/آیا تو کجا و ما کجائیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (لیلی و مجنون) (آیا تو کجا و ما کجائیم) از نظامی |
' |
آیا تو کجا و ما کجائیم | تو زان کهای و ما ترائیم | |
مائیم و نوای بینوائی | بسمالله اگر حریف مائی | |
افلاس خران جان فروشیم | خز پاره کن و پلاس پوشیم | |
از بندگی زمانه آزاد | غم شاد به ما و ما به غم شاد | |
تشنه جگر و غریق آبیم | شب کور و ندیم آفتابیم | |
گمراه و سخن زره نمائی | در ده نه و لاف دهخدائی | |
ده راند و دهخدای نامیم | چون ماه به نیمه تمامیم | |
بیمهره و دیده حقه بازیم | بیپا و رکیب رخش تازیم | |
جز در غم تو قدم نداریم | غمدار توئیم و غم نداریم | |
در عالم اگرچه سست خیزیم | در کوچگه رحیل تیزیم | |
گوئی که بمیر در غمم زار | هستم ز غم تو اندرین کار | |
آخر به زنم به وقت حالی | بر طبل رحیل خود دوالی | |
گرگ از دمه گر هراس دارد | با خود نمد و پلاس دارد | |
شب خوش مکنم که نیست دلکش | بیتو شب ما و آنگهی خوش | |
ناآمده رفتن این چه سازست | ناکشته درودن اینچه رازست | |
با جان منت قدم نسازد | یعنی که دو جان بهم نسازد | |
تا جان نرود ز خانه بیرون | نایی تو از این بهانه بیرون | |
جانی به هزار بار نامه | معزول کنش ز کار نامه | |
جانی به از این بیار در ده | پائی به از این بکار درنه | |
هر جان که نه از لب تو آید | آید به لب و مرا نشاید | |
وان جان که لب تواش خزانه است | گنجینه عمر جاودانه است | |
بسیار کسان ترا غلامند | اما نه چو من مطیع نامند | |
تا هست ز هستی تو یادم | آسوده و تن درست و شادم | |
وانگه که ز دل نیارمت یاد | باشم به دلی که دشمنت باد | |
زین پس تو و من و من تو زین پس | یک دل به میان ما دو تن بس | |
وان دل دل تو چنین صوابست | یعنی دل من دلی خرابست | |
صبحی تو و با تو زیست نتوان | الا به یکی دل و دو صد جان | |
در خود کشمت که رشته یکتاست | تا این دو عدد شود یکی راست | |
چون سکه ما یگانه گردد | نقش دوئی از میانه گردد | |
بادام که سکه نغز دارد | یک تن بود و دو مغز دارد | |
من با توام آنچه مانده بر جای | کفشی است برون فتاده از پای | |
آنچه آن من است با تو نور است | دورم من از آنچه از تو دور است | |
تن کیست که اندرین مقامش | بر سکه تو زنند نامش | |
سر نزل غم ترا نشاید | زیر علم ترا نشاید | |
جانیست جریده در میان چست | وان نیز نه با منست با تست | |
تو سگدل و پاسبانت سگ روی | من خاک ره سگان آن کوی | |
سگبانی تو همی گزینم | در جنب سگان از آن نشینم | |
یعنی ددگان مرا به دنبال | هستند سگان تیز چنگال | |
تو با زر و با درم همه سال | خالت درم و زر است خلخال | |
تا خال درم وش تو دیدم | خلخال ترا درم خریدم | |
ابر از پی نوبهار بگریست | مجنون ز پی تو زار بگریست | |
چرخ از رخ مه جمال گیرد | مجنون به رخ تو فال گیرد | |
هندوی سیاه پاسبانت | مجنون ببر تو همچنانست | |
بلبل ز هوای گل به گرد است | مجنون ز فراق تو به درد است | |
خلق از پی لعل میکند کان | مجنون ز پی تو میکند جان | |
یارب چه خوش اتفاق باشد | گر با منت اشتیاق باشد | |
مهتاب شبی چو روز روشن | تنها من و تو میان گلشن | |
من با تو نشسته گوش در گوش | با من تو کشیده نوش در نوش | |
در بر کشمت چو رود در چنگ | پنهان کنمت چو لعل در سنگ | |
گردم ز خمار نرگست مست | مستانه کشم به سنبلت دست | |
برهم شکنم شکنج گیسوت | تاگوش کشم کمان ابروت | |
با نار برت نشست گیرم | سیب زنخت به دست گیرم | |
گه نار ترا چو سیب سایم | گه سیب ترا چو نار خایم | |
گه زلف برافکنم به دوشت | گه حلقه برون کنم ز گوشت | |
گاه از قصبت صحیفه شویم | گه با رطبت بدیهه گویم | |
گه گرد گلت بنفشه کارم | گاهی ز بنفشه گل برآرم | |
گه در بر خود کنم نشستت | که نامه غم دهم به دستت | |
یار اکنون شو که عمر یار است | کار است به وقت و وقت کار است | |
چشمه منما چو آفتابم | مفریب ز دور چون سرابم | |
از تشنگی جمالت ای جان | جوجو شدهام چو خالت ای جان | |
یک جو ندهی دلم در این کار | خوناب دلم دهی به خروار | |
غم خوردن بی تو میتوانم | می خوردن با تو نیز دانم | |
در بزم تو میخجسته فالست | یعنی به بهشت می حلالست | |
این گفت و گرفت راه صحرا | خون در دل و در دماغ صفرا | |
وان سرو رونده زان چمنگاه | شد روی گرفته سوی خرگاه |