نظامی (خسرو و شیرین)/چو بر زد باربد زین سان نوائی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (خسرو و شیرین) (چو بر زد باربد زین سان نوائی) از نظامی |
' |
چو بر زد باربد زین سان نوائی | نکیسا کرد از آن خوشتر ادائی | |
شکفته چون گل نوروز و نو رنگ | به نوروز این غزل در ساخت با چنگ | |
زهی چشمم به دیدار تو روشن | سر کویت مرا خوشتر ز گلشن | |
خیالت پیشوای خواب و خوردم | غبارت توتیای چشم دردم | |
به تو خوشدل دماغ مشک بیزم | ز تو روشن چراغ صبح خیزم | |
مرا چشمی و چشمم را چراغی | چراغ چشم و چشم افروز باغی | |
فروغ از چهر تو مهر فلک را | نمک از کان لعل تو نمک را | |
جمالت اختران را نور داده | بخوبی عالمت منشور داده | |
چه میخوردی که رویت چون بهارست | از آن می خور که آنت سازگارست | |
جمالت چون جوانی جان نوازد | کسی جان با جوانی در نبازد؟ | |
تو نیز ار آینه بر دست داری | ز عشق خود دل خود مست داری | |
مبین در آینه چین ای بت چین | که باشد خویشتن بین خویشتن بین | |
کسی آن آینه بر کف چه گیرد | که هر دم نقش دیگر کس پذیرد | |
ترا آیینه چشم چون منی بس | که ننماید به جز تو صورت کس | |
بدان داور که او دارای دهرست | که بیتو عمر شیرینم چو زهرست | |
تو با تریاک و من با زهر جان سوز | ترا آن روز وانگه من بدین روز | |
به ترک بیدلی گفتن دلت داد؟ | زهی رحمت که رحمت بر دلت باد | |
گمان بودم که چون سستی پذیرم | در آن سختی تو باشی دستگیرم | |
کنون کافتادم از سستی و مستی | گرفتی دست لیکن پای بستی | |
بس است این یار خود را زار کشتن | جوانمردی نباشد یار کشتن | |
زنی هر ساعتم بر سینه خاری | مزن چون میزنی بنواز باری | |
حدیث بیزبانی بر زبان آر | میان در بستهای را در میان آر | |
ز بیرختی کشیدم بر درت رخت | که سختی روی مردم را کند سخت | |
وگرنه من کیم کز حصن فولاد | چراغی را برون آرم بدین باد | |
ترا گر دست بالا میپرستم | به حکم زیر دستی زیر دستم | |
مشو در خون چون من زیر دستی | چه نقصان کعبه را از بتپرستی | |
چه داریم از جمال خویش مهجور | رها کن تا ترا میبینم از دور | |
جوانی را به یادت میگذارم | بدین امید روزی میشمارم | |
خوشا وقتی که آیی در برم تنگ | می نابم دهی بر ناله چنگ | |
بناز نیم شب زلفت بگیرم | چو شمع صبحدم پیشت بمیرم | |
شبی کز لعل میگونت شوم مست | بخسبم تا قیامت بر یکی دست | |
من وزین پس زمین بوس وثاقت | ندارم بیش از این برگ فراقت | |
بتو دادن عنان کار سازی | تو دانی گر کشی ور مینوازی | |
به پیشت کشته و افکنده باشم | از آن بهتر که بی تو زنده باشم |