نظامی (خسرو و شیرین)/دگر ره گفت بعد از زندگانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (خسرو و شیرین) (دگر ره گفت بعد از زندگانی) از نظامی |
' |
دگر ره گفت بعد از زندگانی | بیاد آرم حدیث این جهانی | |
جوابش داد پیر دانش آموز | که ای روشن چراغ عالمافروز | |
تو آن نوری که پیش از صحبت خاک | ولایت داشتی بر بام افلاک | |
ز تو گر باز پرسند آن نشانها | نیاری هیچ حرفی یاد از آنها | |
چو روزی بگذری زین محنتآباد | از آن ترسم کز این هم ناوری یاد | |
کسی کو یاد نارد قصه دوش | تواند کردن امشب را فراموش |