نظامی (خسرو و شیرین)/در آمد باربد چون بلبل مست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (خسرو و شیرین) (در آمد باربد چون بلبل مست) از نظامی |
' |
در آمد باربد چون بلبل مست | گرفته بربطی چون آب در دست | |
ز صد دستان که او را بود در ساز | گزیده کرد سی لحن خوش آواز | |
ز بی لحنی بدان سی لحن چون نوش | گهی دل دادی و گه بستدی هوش | |
ببربط چون سر زخمه در آورد | ز رود خشک بانک تر در آورد | |
اول گنج باد آورد | چوباد از گنج باد آورد راندی | |
ز هر بادی لبش گنجی فشاندی | دوم گنج گاو | |
چو گنج گاو را کردی نواسنج | برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج | |
سوم گنج سوخته | ز گنج سوخته چون ساختی راه | |
ز گرمی سوختی صد گنج را آه | چهارم شادروان مروارید | |
چو شادروان مروارید گفتی | لبش گفتی که مروارید سفتی | |
پنجم تخت طاقدیسی | چو تخت طاقدیسی ساز کردی | |
بهشت از طاقها در باز کردی | ششم و هفتم ناقوسی و اورنگی | |
چو ناقوسی و اورنگی زدی ساز | شدی ارونگ چون ناقوس از آواز | |
هشتم حقه کاوس | چو قند ز حقه کاوس دادی | |
شکر کالای او را بوس دادی | نهم ماه بر کوهان | |
چون لحن ماه بر کوهان گشادی | زبانش ماه بر کوهان نهادی | |
دهم مشک دانه | چو برگفتی نوای مشک دانه | |
ختن گشتی ز بوی مشک خانه | یازدهم آرایش خورشید | |
چو زد زارایش خورشید راهی | در آرایش بدی خورشید ماهی | |
دوازدهم نیمروز | چو گفتی نیمروز مجلس افروز | |
خرد بیخود بدی تا نیمه روز | سیزدهم سبز در سبز | |
چو بانگ سبز در سبزش شنیدی | ز باغ زرد سبزه بر دمیدی | |
چهاردهم قفل رومی | چو قفل رومی آوردی در آهنگ | |
گشادی قفل گنج از روم و از زنگ | پانزدهم سروستان | |
چو بر دستان سروستان گذشتی | صبا سالی به سروستان نگشتی | |
شانزدهم سرو سهی | و گر سرو سهی را ساز دادی | |
سهی سروش به خون خط باز دادی | هفدهم نوشین باده | |
چو نوشین باده را در پرده بستی | خمار باده نوشین شکستی | |
هیجدهم رامش جان | چو کردی رامش جان را روانه | |
ز رامش جان فدا کردی زمانه | نوزدهم ناز نوروز یا ساز نوروز | |
چو در پرده کشیدی ناز نوروز | به نوروزی نشستی دولت آن روز | |
بیستم مشگویه | چو بر مشگویه کردی مشگ مالی | |
همه مشگو شدی پرمشک حالی | بیست و یکم مهرگانی | |
چو نو کردی نوای مهرگانی | ببردی هوش خلق از مهربانی | |
بیست و دوم مروای نیک | چو بر مروای نیک انداختی فال | |
همه نیک آمدی مروای آن سال | بیست و سوم شبدیز | |
چو در شب بر گرفتی راه شبدیز | شدندی جمله آفاق شب خیز | |
بیست و چهارم شب فرخ | چو بر دستان شب فرخ کشیدی | |
از آن فرخندهتر شب کس ندیدی | بیست و پنجم فرخ روز | |
چو یارش رای فرخ روز گشتی | زمانه فرخ و فیروز گشتی | |
بیست و ششم غنچه کبک دری | چو کردی غنچه کبک دری تیز | |
ببردی غنچه کبک دلاویز | بیست و هفتم نخجیرگان | |
چو بر نخجیرگان تدبیر کردی | بسی چون زهره را نخجیر کردی | |
بیست و هشتم کین سیاوش | چو زخمه راندی از کین سیاوش | |
پر از خون سیاوشان شدی گوش | بیست و نهم کین ایرج | |
چو کردی کین ایرج را سرآغاز | جهان را کین ایرج نو شدی باز | |
سیام باغ شیرین | چو کردی باغ شیرین را شکربار | |
درخت تلخ را شیرین شدی بار | نواهائی بدینسان رامش انگیز | |
همی زد باربد در پرده تیز | بگفت باربد کز بار به گفت | |
زبان خسروش صدبار زه گفت | چنان بد رسم آن بدر منور | |
که بر هر زه بدادی بدره زر | به هر پرده که او بنواخت آن روز | |
ملک گنجی دگر پرداخت آن روز | به هر پرده که او بر زد نوائی | |
ملک دادش پر از گوهر قبائی | زهی لفظی که گر بر تنگ دستی | |
زهی گفتی زهی زرین به دستی | درین دوران گرت زین به پسندند | |
زهی پشمین به گردن وانه بندند | ز عالی همتی گردن برافراز | |
طناب هرزه از گردن بینداز | به خرسندی طمع را دیده بر دوز | |
ز چون من قطره دریائی در آموز | که چندین گنج بخشیدم به شاهی | |
وز آن خرمن نجستم برگ کاهی | به برگی سخن را راست کردم | |
نه او داد و نه من درخواست کردم | مرا این بس که پر کردم جهان را | |
ولی نعمت شدم دریا و کان را | نظامی گر زه زرین بسی هست | |
زه تو زهد شد مگذارش از دست | بدین زه گر گریبان را طرازی | |
کنی بر گردنان گردن فرازی |