ناصر خسرو (قصاید)/چند گردی گردم ای خیمهی بلند؟
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | ناصر خسرو (قصاید) (چند گردی گردم ای خیمهی بلند؟) از ناصر خسرو |
' |
چند گردی گردم ای خیمهی بلند؟ | چند تازی روز و شب همچون نوند؟ | |
از پس خویشم کشیدی بر امید | سالیان پنجاه و یا پنجاه و اند | |
مکر و ترفندت کنون از حد گذشت | شرمدار اکنون، از این ترفند چند؟ | |
مادر بسیار فرزندی ولیک | خوار داریشان، همیشه کندمند | |
جز تو که شنیده است هرگز مادری | کو به فرزندان نخواهد جز گزند؟ | |
کاه داری یاخته بر روی آب | زهر داری ساخته در زیر قند | |
از زمان و مکر او ایمن مباش | بس کن از کردار بد بپذیر پند | |
کز بدیها خود بپیچد بد کنش | این نبشتهستند در استا و زند | |
چند ناگاهان به چاه اندر فتاد | آنکه او مر دیگری را چاه کند | |
بس بلندی تو ولیکن درد و رنج | چون بیفتد بیشتر بیند بلند | |
گر نکرده ستم گناهی پیش ازین | چون فگندندم در این زندان و بند | |
نیک بنگر تا چگونه کردگار | برمن از من سخت بندی برفگند | |
از من آمد بند برمن همچنانک | پایبند گوسفند از گوسپند | |
زیر بار تن بماندم شست سال | چون نباشم زیر بار اندر نژند؟ | |
بار این بند گران تا کی کشد | این خرد پیشه روان ارجمند؟ | |
چون به حقم سوی دانا نال نال | گر نباشد شاید از من خند خند | |
ای خرد پیشه حذردار از جهان | گر بهوشی پند حجت کار بند | |
این یکی دیو است بیتمییز و هوش | خیر کی بیند ز بیهش هوشمند؟ | |
تازیان بیندش دایم هوشیار | گاه بر شبدیز و گاهی بر سمند | |
هر که را ز آسیب او آفت رسد | باز ره ناردش تعویذ و سپند | |
گر بخواهی بستن این بیهوش را | از خرد کن قید، وز دانش کمند | |
دانه اندر دام میدانی که چیست | نرم و سخت و خوب و زشت و بو و گند؟ | |
راهمند بدکنش هرگز مرو | تا نگردی دردمند و آهمند | |
بر کسی مپسند کز تو آن رسد | کهت نیاید خویشتن را آن پسند | |
ای شده عمرت به باد از بهر آز، | بر امید سوزنت گم شد کلند | |
مست کردت آز دنیا لاجرم | چون شدی هشیار ماندی مستمند | |
با تو فردا چه بماند جز دریغ | چون بردمیراثخوار اینزند و پند؟ | |
چشم دلت از خواب غفلت باز کن | رنگ جهل از دل به دانش باز رند | |
چون زده ستی خود تبر بر پای خویش | خود پزشک خویش باش ای دردمند | |
برهمندی را به دل در جای کن | سود کی داردت شخص برهمند | |
بر در طاعت ببایدت ایستاد | گر همی ز ایزد بترسی چون پلند |