ناصر خسرو (قصاید)/ز بند آز بجز عاقلان نرسته‌ستند

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۹ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۰۱ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' ناصر خسرو (قصاید) (ز بند آز بجز عاقلان نرسته‌ستند)
از ناصر خسرو
'


ز بند آز بجز عاقلان نرسته‌ستند دگر به تیغ طمع حلق خویش خسته‌ستند
طمع ببر تو ز بیشی که جمله بی طمعان ز دست بند ستمگاره دهر جسته‌ستند
گوزن و گور که استام زر نمی‌جویند زقید و بند و غل و برنشست رسته‌ستند
و گر بر اسپ ستام است، لاجرم گردنش چو بندگان ذلیل و حقیر بسته‌ستند
پراپرند زطمع بازو، جغدکان بی‌رنج نشسته‌اند ازیشان طمع گسسته‌ستند