مثنوی معنوی/مرد زان گفتن پیشمان شد چنان

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۴۸ توسط Pedram.salehpoor (گفتگو | مشارکت‌ها) (مرد زان گفتن پیشمان شد چنان به مثنوی معنوی/مرد زان گفتن پیشمان شد چنان منتقل شد: لینک شکسته)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دفتر اول مثنوی (مرد زان گفتن پیشمان شد چنان)
از مولوی
'


مرد زان گفتن پیشمان شد چنان کز عوانی ساعت مردن عوان گفت خصم جان جان چون آمدم بر سر جان من لگدها چون زدم چون قضا آید فرو پوشد بصر تا نداند عقل ما پا را ز سر چون قضا بگذشت خود را می‌خورد پرده بدریده گریبان می‌درد مرد گفت ای زن پیشمان می‌شوم گر بدم کافر مسلمان می‌شوم من گنه‌کار توم رحمی بکن بر مکن یکبارگیم از بیخ و بن کافر پیر ار پشیمان می‌شود چونک عذر آرد مسلمان می‌شود حضرت پر رحمتست و پر کرم عاشق او هم وجود و هم عدم کفر و ایمان عاشق آن کبریا مس و نقره بنده‌ی آن کیمیا