مثنوی معنوی/مثل ۸
(تغییرمسیر از مثنوی معنوی/مثل 8)
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر ششم مثنوی (مثل) از مولوی |
' |
آنچنان که گفت مادر بچه را | گر خیالی آیدت در شب فرا | |
یا بگورستان و جای سهمگین | تو خیالی بینی اسود پر ز کین | |
دل قوی دار و بکن حمله برو | او بگرداند ز تو در حال رو | |
گفت کودک آن خیال دیووش | گر بدو این گفته باشد مادرش | |
حمله آرم افتد اندر گردنم | ز امر مادر پس من آنگه چون کنم | |
تو همیآموزیم که چست ایست | آن خیال زشت را هم مادریست | |
دیو و مردم را ملقن آن یکیست | غالب از وی گردد ار خصم اندکیست | |
تا کدامین سوی باشد آن یواش | اللهالله رو تو هم زان سوی باش | |
گفت اگر از مکر ناید در کلام | حیله را دانسته باشد آن همام | |
سر او را چون شناسی راست گو | گفت من خامش نشینم پیش او | |
صبر را سلم کنم سوی درج | تا بر آیم صبر مفتاح الفرج | |
ور بجوشد در حضورش از دلم | منطقی بیرون ازین شادی و غم | |
من بدانم کو فرستاد آن بمن | از ضمیر چون سهیل اندر یمن | |
در دل من آن سخن زان میمنهست | زانک از دل جانب دل روزنهست |