مثنوی معنوی/علامت عاقل تمام و نیم‌عاقل و مرد تمام

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۴۹ توسط Pedram.salehpoor (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دفتر چهارم مثنوی (علامت عاقل تمام و نیم‌عاقل و مرد تمام و نیم‌مرد و علامت شقی مغرور لاشی)
از مولوی
'


عاقل آن باشد که او با مشعله‌ست او دلیل و پیشوای قافله‌ست پیرو نور خودست آن پیش‌رو تابع خویشست آن بی‌خویش‌رو ممن خویشست و ایمان آورید هم بدان نوری که جانش زو چرید دیگری که نیم‌عاقل آمد او عاقلی را دیده‌ی خود داند او دست در وی زد چو کور اندر دلیل تا بدو بینا شد و چست و جلیل وآن خری کز عقل جوسنگی نداشت خود نبودش عقل و عاقل را گذاشت ره نداند نه کثیر و نه قلیل ننگش آید آمدن خلف دلیل می‌رود اندر بیابان دراز گاه لنگان آیس و گاهی بتاز شمع نه تا پیشوای خود کند نیم شمعی نه که نوری کد کند نیست عقلش تا دم زنده زند نیم‌عقلی نه که خود مرده کند مرده‌ی آن عاقل آید او تمام تا برآید از نشیب خود به بام عقل کامل نیست خود را مرده کن در پناه عاقلی زنده‌سخن زنده نی تا همدم عیسی بود مرده نی تا دمگه عیسی شود جان کورش گام هر سو می‌نهد عاقبت نجهد ولی بر می‌جهد