مثنوی معنوی/شنیدن شیخ ابوالحسن رضی الله عنه خبر دادن ابویزید را و بود او و احوال او
نسخهٔ تاریخ ۲۷ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۴۹ توسط Pedram.salehpoor (گفتگو | مشارکتها)
' | دفتر چهارم مثنوی (شنیدن شیخ ابوالحسن رضی الله عنه خبر دادن ابویزید را و بود او و احوال او) از مولوی |
' |
همچنان آمد که او فرموده بود بوالحسن از مردمان آن را شنود که حسن باشد مرید و امتم درس گیرد هر صباح از تربتم گفت من هم نیز خوابش دیدهام وز روان شیخ این بشنیدهام هر صباحی رو نهادی سوی گور ایستادی تا ضحی اندر حضور یا مثال شیخ پیشش آمدی یا که بیگفتی شکالش حل شدی تا یکی روزی بیامد با سعود گورها را برف نو پوشیده بود توی بر تو برفها همچون علم قبه قبه دیده و شد جانش به غم بانگش آمد از حظیرهی شیخ حی ها انا ادعوک کی تسعی الی هین بیا این سو بر آوازم شتاب عالم ار برفست روی از من متاب حال او زان روز شد خوب و بدید آن عجایب را که اول میشنید