مثنوی معنوی/وحی آمدن به مادر موسی کی موسی را در آب افکن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (وحی آمدن به مادر موسی کی موسی را در آب افکن) از مولوی |
' |
باز وحی آمد که در آبش فکن | روی در اومید دار و مو مکن | |
در فکن در نیلش و کن اعتماد | من ترا با وی رسانم رو سپید | |
این سخن پایان ندارد مکرهاش | جمله میپیچید هم در ساق و پاش | |
صد هزاران طفل میکشت او برون | موسی اندر صدر خانه در درون | |
از جنون میکشت هر جا بد جنین | از حیل آن کورچشم دوربین | |
اژدها بد مکر فرعون عنود | مکر شاهان جهان را خورده بود | |
لیک ازو فرعونتر آمد پدید | هم ورا هم مکر او را در کشید | |
اژدها بود و عصا شد اژدها | این بخورد آن را به توفیق خدا | |
دست شد بالای دست این تا کجا | تا بیزدان که الیه المنتهی | |
کان یکی دریاست بی غور و کران | جمله دریاها چو سیلی پیش آن | |
حیلهها و چارهها گر اژدهاست | پیش الا الله آنها جمله لاست | |
چون رسید اینجا بیانم سر نهاد | محو شد والله اعلم بالرشاد | |
آنچ در فرعون بود اندر تو هست | لیک اژدرهات محبوس چهست | |
ای دریغ این جمله احوال توست | تو بر آن فرعون بر خواهیش بست | |
گر ز تو گویند وحشت زایدت | ور ز دیگر آفسان بنمایدت | |
چه خرابت میکند نفس لعین | دور میاندازدت سخت این قرین | |
آتشت را هیزم فرعون نیست | ورنه چون فرعون او شعلهزنیست |