مثنوی معنوی/در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه) از مولوی |
' |
او ز یک رنگی عیسی بو نداشت | وز مزاج خم عیسی خو نداشت | |
جامهی صد رنگ از آن خم صفا | ساده و یکرنگ گشتی چون صبا | |
نیست یکرنگی کزو خیزد ملال | بل مثال ماهی و آب زلال | |
گرچه در خشکی هزاران رنگهاست | ماهیان را با یبوست جنگهاست | |
کیست ماهی چیست دریا در مثل | تا بدان ماند ملک عز و جل | |
صد هزاران بحر و ماهی در وجود | سجده آرد پیش آن اکرام و جود | |
چند باران عطا باران شده | تا بدان آن بحر در افشان شده | |
چند خورشید کرم افروخته | تا که ابر و بحر جود آموخته | |
پرتو دانش زده بر خاک و طین | تا که شد دانه پذیرنده زمین | |
خاک امین و هر چه در وی کاشتی | بیخیانت جنس آن برداشتی | |
این امانت زان امانت یافتست | کفتاب عدل بر وی تافتست | |
تا نشان حق نیارد نوبهار | خاک سرها را نکرده آشکار | |
آن جوادی که جمادی را بداد | این خبرها وین امانت وین سداد | |
مر جمادی را کند فضلش خبیر | عاقلان را کرده قهر او ضریر | |
جان و دل را طاقت آن جوش نیست | با که گویم در جهان یک گوش نیست | |
هر کجا گوشی بد از وی چشم گشت | هر کجا سنگی بد از وی یشم گشت | |
کیمیاسازست چه بود کیمیا | معجزه بخش است چه بود سیمیا | |
این ثنا گفتن ز من ترک ثناست | کین دلیل هستی و هستی خطاست | |
پیش هست او بباید نیست بود | چیست هستی پیش او کور و کبود | |
گر نبودی کور زو بگداختی | گرمی خورشید را بشناختی | |
ور نبودی او کبود از تعزیت | کی فسردی همچو یخ این ناحیت |