فروغی بسطامی (تضمینها)/دوش در میکده با آن صنم قافیهدان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (تضمینها) (دوش در میکده با آن صنم قافیهدان) از فروغی بسطامی |
' |
دوش در میکده با آن صنم قافیهدان | خواندم این مطلع شه را و زدم رطل گران | |
«برقع از روی برافکن که همه خلق جهان | به یکی روز ببینند دو خورشید عیان» | |
رخ رخشان بنما، دیدهی جان را بفروز | لب میگون بگشا آتش دل را بنشان | |
مهر خورشید رخت هیچ نگنجد به ضمیر | وصف یاقوت لبت هیچ نیاید به زبان | |
دلستانی تو ولی از همه دلها به کنار | آفتابی تو ولی از همه ذرات نهان | |
موی عنبر شکنت سلسلهی گردن دل | روی خورشیدوشت شعلهی عالم جان | |
دستم از حلقهی مویت همه شب مشک فروش | چشمم از تابش رویت همه روز اشک افشان | |
راستی جز خم ابروی تو نشنیدم من | که مه نو بکشد بر سر خورشید کمان | |
من ندیدم ز رخ خوب تو فرخندهتری | جز بلند اختر فرخ ملک ملک ستان | |
آفتاب فلک جاه ملک ناصردین | که قرینش ملکی نامده در هیچ قران | |
رفته تا طبع فروغی ز پی مطلع شاه | شعرش افلاک نشین آمد و خورشید نشان |