فخرالدین عراقی (غزلیات)/سحرگه بر در راحت سرایی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (سحرگه بر در راحت سرایی) از فخرالدین عراقی |
' |
سحرگه بر در راحت سرایی گذر کردم شنیدم مرحبایی درون رفتم، ندیمی چند دیدم همه سر مست عشق دلربایی همه از بیخودی خوش وقت بودند همه ز آشفتگی در هوی و هایی ز رنگ نیستی شان رنگ و بویی ز برگ بینواییشان نوایی ز سدره برتر ایشان را مقامی ورای عرش و کرسی متکایی نشسته بر سر خوان فتوت بهر دو کون در داده صلایی نظر کردم، ندیدم ملک ایشان درین عالم، بجز تن، رشتهتایی ز حیرت در همه گم گشته از خود ولی در عشق هر یک رهنمایی مرا گفتند: حالی چیست؟ گفتم: چه پرسی حال مسکین گدایی؟