فخرالدین عراقی (غزلیات)/ای دوست الغیاث! که جانم بسوختی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۲۳ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' فخرالدین عراقی (غزلیات) (ای دوست الغیاث! که جانم بسوختی)
از فخرالدین عراقی
'


ای دوست الغیاث! که جانم بسوختی فریاد! کز فراق روانم بسوختی در بوته‌ی بلا تن زارم گداختی در آتش عنا دل و جانم بسوختی دانم که: سوختی ز غم عشق خود مرا لیکن ندانم آنکه چه سانم بسوختی؟ می‌سوزیم درون و تو در وی نشسته‌ای پیدا نمی‌شود، که نهانم بسوختی زاتش چگونه سوزد پروانه؟ دیده‌ای؟ ز اندیشه‌ی فراق چنانم بسوختی سود و زیان من، ز جهان، جز دلی نبود آتش زدی و سود و زیانم بسوختی تا کی ز حسرت تو برآرم ز سینه آه؟ کز آه سوزناک زیانم بسوختی بر خاک درگه تو تپیدم بسی ز غم چو مرغ نیم کشته تپانم بسوختی تا گفتمت که: کام عراقی ز لب بده کامم گداختی و زبانم بسوختی