فخرالدین عراقی (غزلیات)/این حادثه بین که زاد ما را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (این حادثه بین که زاد ما را) از فخرالدین عراقی |
' |
این حادثه بین که زاد ما را وین واقعه کاوفتاد ما را آن یار، که در میان جان است بر گوشهی دل نهاد ما را در خانهی ما نمینهد پای از دست مگر بداد ما را؟ روزی به سلام یا پیامی آن یار نکرد یاد ما را دانست که در غمیم بی او از لطف نکرد شاد ما را بر ما در لطف خود فرو بست وز هجر دری گشاد ما را خود مادر روزگار گویی کز بهر فراق زاد ما را ای کاش نزادی، ای عراقی کز توست همه فساد ما را