فخرالدین عراقی (قصاید)/طاب روح النسیم بالاسحار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (قصاید) (طاب روح النسیم بالاسحار) از فخرالدین عراقی |
' |
طاب روح النسیم بالاسحار | این دورالندیم بالادوار؟ | |
در خماریم کو لب ساقی؟ | نیم مستیم کو کرشمهی یار؟ | |
طرهای کو؟ که دل درو بندیم | چهرهای کو؟ که جان کنیم نثار | |
غمزهی یار مست و ما مخمور | لعل او تابدار و ما هشیار | |
خیز، کز لعل یار نوشین لب | به کف آریم جام نوش گوار | |
که جزین باده بار نرهاند | نیم مستان عشق را ز خمار | |
در سر زلف یار دل بندیم | که به روز آید آخر این شب تار | |
زیر هر تار مو نظاره کنیم | صد هزار آفتاب خوش دیدار | |
از رخش کافتاب، ذرهی اوست | بر فروزیم ذرهوار عذار | |
تا همه نور آفتاب بود | نبود بیش ذره را آثار | |
در چنین حال شاهد توحید | ننماید به عاشقان دیدار | |
به حقیقت یقین کنند که نیست | جز یکی در جهان جان دیار | |
نور وحدت چو آشکار شود | متواری شود جهان ناچار | |
در جهان ذره در فضای قدم | نور او آفتاب ذره شکار | |
ای دریغا! که پرتوی بودی | زانچه روشن شدی ازین گفتار | |
تا در آیینهی معاینهام | تافتی عکس نور این اسرار | |
چون مرا زین بهار بویی نیست | چه کنم وصف بوستان بهار؟ | |
چشم خفاش را چه از خورشید؟ | مرغ محبوس را چه از اشجار؟ | |
چون که همرنگ آفتاب شویم | شاید آن لحظه گر کنیم قرار | |
کاشکار و نهان او ماییم | لیس فیالدار غیره دیار | |
ور نشد زین بیان تو را روشن | جام گیتینمای را به کف آر | |
کاش بودی به جای دم قدمی | یا ظهوری به جای این اظهار | |
یا در اول نهان شدی آخر | یا در انوار طی شدی اطوار | |
تا عراقی جان رسیده به لب | باز رستی ز دست خود یک بار | |
گر ببودم نبود پیوستی | کردمی آن نفس به جان اقرار | |
تا ببینی درو که جمله یکی است | خواه یکصد شمار و خواه هزار | |
هر پراکندهای که جمع شود | بر زبانش چنین رود گفتار | |
اگر عراقی زبان فرو بستی | آشکارا نگشتی این اسرار |