فخرالدین عراقی (قصاید)/دوش مانا شنید فریادم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (قصاید) (دوش مانا شنید فریادم) از فخرالدین عراقی |
' |
دوش مانا شنید فریادم | کرد بیمار پرسشی بادم | |
من هم از روی باد پیمایی | نفسی با نسیم بگشادم | |
با دلش رمزکی فرو گفتم | به کف او پیامکی دادم | |
گفتم: ار چه تو نیز بیماری | خبری ده ز صحت آبادم | |
نفسی از دم مسیح دمی | به من آور، که نیک ناشادم | |
بر سرم سنگ جور از چه رسد | بیمحابا، مگر ز اوتادم؟ | |
همچو غنچه چرا به بند کنند | چون ززر همچو سوسن آزادم؟ | |
نرمکی باد گفت در گوشم: | خود گرفتم که در ره افتادم | |
بر چهار فلک چگویم روم؟ | بر سر خود چو پای ننهادم | |
کی چنان جای در شمار آیم؟ | من یکی گوشه گرد آحادم | |
خود تو انگار لحظهای رفتم | بر در او به خدمت استادم | |
که گذارد مرا به صدر بهشت؟ | که کند در طریق ارشادم؟ | |
گفتم: ای باد، باد کمپیمای | که من از باد خود به فریادم | |
بی تکاپوی تو در آن حضرت | پیک امید را فرستادم | |
همتی بستهام که از ره لطف | به عیادت کند دمی یادم | |
ای مسیحا نفس، بیا، نفسی | تا رسد از دم تو امدادم | |
باد انفاس تو شفا ده خلق | تا نفس میزند بنی آدم |