فخرالدین عراقی (غزلیات)/نگویی باز: کای غم خوار چونی؟

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' فخرالدین عراقی (غزلیات) (نگویی باز: کای غم خوار چونی؟)
از فخرالدین عراقی
'


نگویی باز: کای غم خوار چونی؟ همیشه با غم و تیمار چونی؟ کجایی؟ با فراقم در چه کاری؟ جدا افتاده از دلدار چونی؟ مرا دانی که بیمارم ز تیمار نپرسی هیچ: کای بیمار چونی؟ نیاری یاد از من: کای ز غم زار درین رنج و غم بسیار چونی؟ مرا گر چه ز غم جان بر لب آمد نخواهی گفت: کای غم خوار چونی؟ تو گر چه بینیم غلتان به خون در نگویی آخر: ای افگار چونی؟ سحرگه با خیالت دیده می‌گفت: که هر شب با من بیدار چونی؟ خیالت گفت: کری نیک زارم ز بهر تو، که هر شب زار چونی؟ سگ کویت عراقی را نگوید شبی: کای یار من، بی یار چونی؟