عطار (غزلیات)/چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۳۴ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم)
از عطار
'


چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم بی خبر عمر به سر می‌برم و دم نزنم
نا پدیدار شود در بر من هر دو جهان گر پدیدار شود یک سر مو زانچه منم
مشکل این است که از خویشتنم نیست خبر مگر این مشکل از آن است که بی خویشتنم
قرب سی سال ز خود خاک همی دادم باد تا به جان راه برم راه ببردم به تنم
ای گل باغ دلم، پرده برانداز از روی ورنه چون گل ز تو صد پاره کنم پیرهنم
چون تویی جمله چرا از تو خبر نیست مرا که به جان آمد ازین غصه تن ممتحنم
من تو را دارم و بس، در دو جهان وین عجب است که ز تو در دو جهان بوی ندارم چکنم
تو فکندی ز وطن دور مرا دستم گیر که چنین بی دل و بی صبر ز حب الوطنم
تا که هستم سخنم از تو و از شیوه‌ی توست چه غمم بودی اگر بشنویی یک سخنم
گر چو شمعم بکشی زار همه روز رواست ور بسوزیم به شب عاشق آن سوختنم
ور شدم خسته و کشته کفنی نیست مرا بی گل روی تو چون لاله بس از خون کفنم
ور شوم سوخته و آب ندارم بر لب صف کشم از مژه و آنگه صف دریا شکنم
چون فرید از غم تو سوخته شد نیست عجب که چو شمع آتش سوزنده دمد از دهنم