عطار (غزلیات)/ای روی تو زهر سو رویی دگر نموده
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای روی تو زهر سو رویی دگر نموده) از عطار |
' |
ای روی تو زهر سو رویی دگر نموده | لطف تو از کفی گل گنجی گهر نموده | |
دریای در عشقت در اصل لطف پاک است | اما نخست هیبت چندین خطر نموده | |
در قرنها فلکها در راه تو شب و روز | از سر به پای رفته وز پای سر نموده | |
طاوس چرخ پیشت پروانهوار رفته | وز نور شمع رویت بی بال و پر نموده | |
از درگه تو نوری بر جان و دل فتاده | وز دل به چشم رفته نور بصر نموده | |
تو آمده به قدرت و قدرت به فعل پیدا | فعلت به گشت گشته چندین صور نموده | |
ناگه به دست قدرت بنموده یک اشارت | این یک اشارت تو چندین اثر نموده | |
چون در دو کون کس را چشم یگانگی نیست | زان صد هزار حیرت اندر نظر نموده | |
عطار کز جهانش جانی است عاشق تو | از بحر سینه هر دم دری دگر نموده |