عطار (غزلیات)/آنچه نقد سینهی مردان بود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (آنچه نقد سینهی مردان بود) از عطار |
' |
آنچه نقد سینهی مردان بود | زآرزوی آن فلک گردان بود | |
گر از آن یک ذره گردد آشکار | هر دو عالم تا ابد پنهان بود | |
در گذر از کون تا تاب آوری | خود که را در کون تاب آن بود | |
آن فلک کان در درون عاشق است | آفتاب آن رخ جانان بود | |
گر فرو استد ز دوران این فلک | آن فلک را تا ابد دوران بود | |
نور این خورشید اگر زایل شود | نور آن خورشید جاویدان بود | |
زود بیند آن فلک و آن آفتاب | هر که را یک ذره نور جان بود | |
وانکه نور جان ندارد ذرهای | تا بود در کار خود حیران بود | |
چند گویی کین چنین و آن چنان | تا چنینی عمر تو تاوان بود | |
کی بود پروای خلقش ذرهای | هر که او در کار سرگردان بود | |
پای در نه راه را پایان مجوی | زانکه راه عشق بیپایان بود | |
عشق را دردی بباید بی قرار | آن چنان دردی که بی درمان بود | |
گر زند عطار بی این سر نفس | آن نفس بر جان او تاوان بود |