عطار (عذر آوردن مرغان)/پادشاهی بود نیکو شیوهای
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (عذر آوردن مرغان) (پادشاهی بود نیکو شیوهای) از عطار |
' |
پادشاهی بود نیکو شیوهای | چاکری را داد روزی میوهای | |
میوهی او خوش همیخورد آن غلام | گفتیی خوشتر نخورد او زان طعام | |
از خوشی کان چاکرش میخورد آن | پادشا را آرزو میکرد آن | |
گفت یک نیمه بمن دهای غلام | زانک بس خوش میخوری این خوش طعام | |
داد شه را میوه و شه چون چشید | تلخ بود،ابرو از آن درهم کشید | |
گفت هرگز ای غلام این خود که کرد | وین چنین تلخی چنان شیرین که کرد | |
آن رهی با شاه گفت ای شهریار | چون ز دستت تحفه دیدم صد هزار | |
گر ز دستت تلخ آمد میوهای | بازدادن را ندانم شیوهای | |
چون ز دستت هر دمم گنجی رسد | کی به یک تلخی مرا رنجی رسد | |
چون شدم در زیر محنت پست تو | کی مرا تلخی کند از دست تو | |
گر ترا در راه او رنجست بس | تو یقین میدان کن آن گنج است بس | |
کار او بس پشت و روی افتاده است | چون کنی تو، چون چنین بنهاده است | |
پختگان چون سر به راه آوردهاند | لقمهی بی خون دل کی خوردهاند | |
تا که بر نان و نمک بنشستهاند | بیجگر نان تهی نشکستهاند |