عطار (ترجیعات)/رفتند سران به بزم سلطان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (ترجیعات) (رفتند سران به بزم سلطان) از عطار |
' |
رفتند سران به بزم سلطان ماندند جنیبه را به دربان ریحان به ریاض انس پیوست بردند سفال را به خمدان پروردهی طبع گشت خاموش نو بردهی فهم شد سخندان شد قطره محیط و ذره خورشید از محو صفات صنع یزدان آثار خصال جسم گم شد در مطلع نور قرب جانان تا قطرهی شبنم سحرگاه بر روضهی وصل اوست غلتان در پردهی نیستی هم آواز چون نالهی نیم خواب مستان چون هیچ نشان نیابی از خود تیری به نشان راست بنشان چون سوخت سپند خوش برآسود مشکی مکن از جمال خوبان در نسخهی کیمیای توحید خواندم که فناست مغز ایمان این است سخن که تا توانی خود را ز برون در نمانی