عطار (بیان وادی فقر)
از مشروطه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
'
عطار (بیان وادی فقر)
از
عطار
'
بعد ازین وادی فقرست و فنا
یک شبی معشوق طوس، آن بحر راز
عاشقی روزی مگر خون میگریست
یک شبی پروانگان جمع آمدند
صوفیی میرفت چون بیحاصلی
پادشاهی ماه وش، خورشید فر
پاک دینی کرد از نوری سال
منوی ناوبری
ابزارهای شخصی
ورود
فضاهای نام
نوشتار
گفتگو
گویشها
بازدیدها
خواندن
نمایش مبدأ
نمایش تاریخچه
بیشتر
جستجو
گشتن
صفحه اصلی
درگاهها
پدیدآورندگان
مقالهٔ تصادفی
ردهها
جعبهابزار
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
صفحههای ویژه
نسخهٔ قابل چاپ
پیوند پایدار
اطلاعات صفحه
به زبانهای دیگر