عبید زاکانی (غزلیات)/رفتم از خطهی شیراز و به جان در خطرم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عبید زاکانی (غزلیات) (رفتم از خطهی شیراز و به جان در خطرم) از عبید زاکانی |
' |
رفتم از خطهی شیراز و به جان در خطرم | وه کزین رفتن ناچار چه خونین جگرم | |
میروم دست زنان بر سر و پای اندر گل | زین سفر تا چه شود حال و چه آید به سرم | |
گاه چون بلبل شوریده درآیم به خروش | گاه چون غنچهی دلتنگ گریبان بدرم | |
من از این شهر اگر برشکنم در شکنم | من از این کوی اگر برگذرم درگذرم | |
بیخود و بیدل و بییار برون از شیراز | «میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم» | |
قوت دست ندارم چو عنان میگیرم | «خبر از پای ندارم که زمین میسپرم» | |
این چنین زار که امروز منم در غم عشق | قول ناصح نکند چاره و پند پدرم | |
ای عبید این سفری نیست که من میخواهم | میکشد دهر به زنجیر قضا و قدرم |