صائب تبریزی (غزلیات)/نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا
' | صائب تبریزی (غزلیات) (نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا) از صائب تبریزی |
' |
نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا باغهای دلگشا در زیر پر باشد مرا سرمهی خاموشی من از سواد شهرهاست چون جرس گلبانگ عشرت در سفر باشد مرا باده نتواند برون بردن مرا از فکر یار دست دایم چون سبو در زیر سر باشد مرا در محیط رحمت حق، چون حباب شوخچشم بادبان کشتی از دامان تر باشد مرا منزل آسایش من محو در خود گشتن است گردبادی میتواند راهبر باشد مرا از گرانسنگی نمیجنبم ز جای خویشتن تیغ اگر چون کوه بر بالای سر باشد مرا میگذارم دست خود را چون صدف بر روی هم قطرهی آبی اگر همچون گهر باشد مرا