صائب تبریزی (غزلیات)/ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۸ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۶:۱۴ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' صائب تبریزی (غزلیات) (ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم)
از صائب تبریزی
'


ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم موج ریگ خشک را آب روان پنداشتیم
شهپر پرواز ما خواهد کف افسوس شد کز غلط بینی قفس را آشیان پنداشتیم
تا ورق برگشت، محضرها به خون ما نوشت چون قلم آن را که با خود یکزبان پنداشتیم
بس که چون منصور بر ما زندگانی تلخ شد دار خون آشام را دارالامان پنداشتیم
بیقراری بس که ما را گرم رفتن کرده بود کعبه‌ی مقصود را سنگ نشان پنداشتیم
نشاه‌ی سودای ما از بس بلند افتاده بود هر که سنگی زد به ما، رطل گران پنداشتیم
خون ما را ریخت گردون در لباس دوستی از سلیمی گرگ را صائب شبان پنداشتیم