تفاوت میان نسخههای «سنایی غزنوی (قصاید و قطعات)/تابوت مرا باز کن ای خواجه زمانی»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|تابوت مرا باز کن ای خواجه زمانی|وز صورت ما بین ز رخ دوست نشانی}} | {{ب|تابوت مرا باز کن ای خواجه زمانی|وز صورت ما بین ز رخ دوست نشانی}} | ||
{{ب|تا دیدهی چون نرگس ما بینی در خاک|از خون دل ما شده چون لاله ستانی}} | {{ب|تا دیدهی چون نرگس ما بینی در خاک|از خون دل ما شده چون لاله ستانی}} |
نسخهٔ کنونی تا ۸ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۴۳
' | سنایی غزنوی (قصاید و قطعات) (تابوت مرا باز کن ای خواجه زمانی) از سنایی غزنوی |
' |
تابوت مرا باز کن ای خواجه زمانی | وز صورت ما بین ز رخ دوست نشانی | |
تا دیدهی چون نرگس ما بینی در خاک | از خون دل ما شده چون لاله ستانی | |
تا دو لب پر گوهر ما بینی در خاک | در گور چو پر خاک یکی غالیه دانی | |
تا قامت چون تیر مرا بینی در گل | چفته شده و خشک چو بیتوز کمانی | |
ما کشتهی چشم بد چرخیم وگرنه | اینجا چه کند خفته تر و تازه جوانی | |
نادیده چو شاهان جوان بخت به ناگاه | برساخته از تختهی تابوت نشانی | |
یک نو خط نوشاد میفتاد به صد قرن | زین چنبر گردنده به صد قرن قرانی | |
آن جامه که میل تن ما بود بد و بیش | از مردن او گور بپوشید چنانی | |
ای دوست چو سودی نکند گوهر ما را | آن به که نکوشی بخروشی به فغانی | |
نان پیش فرست از پی آن کامدگان را | آبیست درین در ز پی دادن نانی | |
خر پشتهی ما بیش میارای که ما را | هر روز میآراسته بخشند جنانی | |
اینجا همه لطفست کسی را که نبودست | هرگز به خدا و به رسولانش گمانی | |
زانگونه که گر هیچ بپرسی ز تو هر خاک | زین شکر عجب نیست که بیکام و زبانی | |
از بس کرم و لطف خداوند برآید | آوازهی المنةالله به جهانی | |
بیخدمت او کس به همه جای مماناد | چون خامه و چون نیزه یکی بسته میانی | |
دیدیم که اندر ره او شرک نگنجد | خود را ز همه باز خریدیم به جانی | |
ای پیر همان کن تو که ما روز جوانی | حقا که در این بیع نکردیم زیانی | |
با خدمت حق باش که گر باشی ور نه | از مرگ بیابی به همه عمر امانی | |
کز بهر تو یک روز همین بانگ برآید | در گوش عزیزانت که بیچاره فلانی | |
هم اکنون از هم اکنون داد بستان | که اکنونست بیشک زندگانی | |
مکن هرگز حوالت سوی فردا | که حال و قصهی فردا ندانی | |
چونت نپرسم بگویی اینت کراهت | چونت بخوانم نیایی اینت گرانی | |
دعوی دانش کنی همیشه ولیکن | هیچ ندانی ورا که هیچ ندانی | |
اگر بد گمان گشتی ای دوست بر من | نیازارم از تو بدین بدگمانی | |
ز خود ایمنم زان که عیبی ندارم | ز تو ایمنم زان که عیبی ندانی |