تفاوت میان نسخههای «سنایی غزنوی (قصاید)/کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار|فخر آل گنبدی را بیجمال عمر خوار}} | {{ب|کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار|فخر آل گنبدی را بیجمال عمر خوار}} | ||
{{ب|خواجه مسعودی که هنگام سعادت مشتری|سعد کلی داشتی از بهر شخص او نثار}} | {{ب|خواجه مسعودی که هنگام سعادت مشتری|سعد کلی داشتی از بهر شخص او نثار}} |
نسخهٔ کنونی تا ۸ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۰۰
' | سنایی غزنوی (قصاید) (کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار) از سنایی غزنوی |
' |
کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار | فخر آل گنبدی را بیجمال عمر خوار | |
خواجه مسعودی که هنگام سعادت مشتری | سعد کلی داشتی از بهر شخص او نثار | |
آن ز بیم مرگ بوده سالها در عین مرگ | و آن ز زخم چشم بوده هفتهها بیماروار | |
نرگسی کز بیم ایزد سالها یک رسته بود | خون حسرت کرده او را در لحد چون لالهزار | |
چشمها نشگفت اگر شد پر ستاره بی رخش | کاختران از غیبت خورشید گردند آشکار | |
چنبر گردون به گرد خاک از آن گردد همی | کاین چنینها دارد این آسوده خاک اندر کنار | |
شاهی و شادی جز او فرزند نادیده هنوز | کرده مرگش همچو شاهان اسیر اندر حصار | |
تا گرفت او روزهی پیوسته در تابوت مرگ | خون همی گریند بهر او جهانی روزهدار | |
روی پر آژنگشان از اشک خون هست آن چنانک | در میان طبلهی شنگرف پشت سوسمار | |
لیک با این گرچه گنبد خانهای کردش ز خشت | زین آل گنبدی را گنبد زنهار خوار | |
دوستان را جای شکر و تهنیت ماندست از آنک | ار صدف بشکست ازو برخاست در شاهوار | |
تا بود پر جوی و حوض و چشمه و دریا ز آب | در چمنها گر نبارد ابر نیسان گو مبار | |
مایهی حمد و سعادت احمد مسعود آنک | مر محامد را شعارست و سعادت را دثار | |
آن حکیم پای اصل و راد مرد معتبر | آن کریم دین پژوه و حق نیوش و حق گزار | |
آن اصیل خوش لقای مکرم درویش دوست | آن نبیل پارسای مفضل پرهیزگار | |
ای پدر را ناگهانی دیده در خاکی خموش | وی پدر را ناگهانی دیده بر چوبی سوار | |
نیک ناگاه از غریبی ماند چشمت پر ز آب | سخت بی وقت از یتیمی گشت فرقت پر غبار | |
لیکن از مرگ پدر یابند مردان نام و ننگ | نام بهمن بر نیامد تا نمرد اسفندیار | |
تا نگردد کوه مغرب پرده پیش آفتاب | از سوی مشرق جمال بدر ننماید شعار | |
ابتدا این رنجها میکش که در باغ شرف | زود بویی صد گل خوشبوی از یک نوک خار | |
تقویتها یابی اکنون از عطای ذوالجلال | تربیتها بینی اکنون از قبول شهریار | |
دولتت را فال نیک این بس که اندر شاعری | اختیار عالمی کردت ازینسان اختیار | |
یادگار خواجهی خود یافتی وقت است اگر | یادگاری خواهم ا زجودت ز چندان یادگار | |
تا بهشت و چرخ باشد نزد عالم هفت و هشت | تا حواس و طبع باشد نزد عاقل پنج و چار | |
یمن بادت بر یسار و یسر بادت بر یمین | دانشت جفت یمین و دولتت جفت یسار |