تفاوت میان نسخههای «سنایی غزنوی (قصاید)/عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست|عاشقان را عقل تر دامن گریبانگیر نیست}} | {{ب|عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست|عاشقان را عقل تر دامن گریبانگیر نیست}} | ||
{{ب|عشق بر تدبیر خندد زان که در صحرای عقل|هر چه تدبیرست جز بازیچهی تقدیر نیست}} | {{ب|عشق بر تدبیر خندد زان که در صحرای عقل|هر چه تدبیرست جز بازیچهی تقدیر نیست}} |
نسخهٔ کنونی تا ۸ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۴۹
' | سنایی غزنوی (قصاید) (عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست) از سنایی غزنوی |
' |
عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست | عاشقان را عقل تر دامن گریبانگیر نیست | |
عشق بر تدبیر خندد زان که در صحرای عقل | هر چه تدبیرست جز بازیچهی تقدیر نیست | |
عشق عیارست و بر تزویر تقدیرش چکار | عقل با حفظست کو را کار جز تدبیر نیست | |
علم خورد و خواب در بازار عقلست و حواس | در جهان عاشقی هم خواب و هم تعبیر نیست | |
تیر چرخ از عقل دزدان دان جان را لاجرم | هیچ زندانی کمان چرخ را چون تیر نیست | |
کار عقلست ای سنایی شیر دادن طفل را | خون خورد چون شیر عشق اینجا حدیث شیر نیست | |
میوه خوردن عید طفلانست و اندر عید عشق | بند و زنجیرست اینجا رسم گوز انجیر نیست | |
هر زمان بر دیده تیری چشم دار ار عاشقی | زان که غمزهی یار یک دم بیگشاد تیر نیست | |
مرد عشق ار صد هزاران دل دهد یک دم به دوست | حال اندر دستش از تقصیر جز تشویر نیست | |
مانده اندر پردههای تر و ناخوش چون پیاز | هر که او گرم مجرد در رهش چون سیر نیست | |
در گذر چون گرم تازان از رخ و زلفین دوست | گر چه بی این هر دو جانها را شب و شبگیر نیست | |
تا نمانی بستهی زنجیر زلف یار از آنک | اندرین ره شرط این شوریدگان زنجیر نیست | |
عاشقی با خواجگی خصمست زان در کوی عشق | هر کجا چشم افگنی تیرست یکسر میر نیست | |
عین و شین و قاف را آنجا که درس عاشقیست | جز که عین و شین و قاف آنجا دگر تفسسیر نیست | |
پیر داند قبض و بسط عاشقان لیکن چه سود | تربت ما موضع بیلست جای پیر نیست | |
عشق چون خصم جهان تیرگی و خیرگیست | اینهمه عشق سنایی عشق را بر خیر نیست | |
عشق را این حل و عقد از چیست ما ناذات او | جز ز صنع شاه عالمدار عالمگیر نیست | |
شاه ما بهرامشاه آن شاه کز بهر شرف | چرخ را در بندگی درگاه او تقصیر نیست |