سنایی غزنوی (مسمطات)/ای کودک زیبا سلب سیمین بر و بیجاده لب

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سنایی غزنوی (مسمطات) (ای کودک زیبا سلب سیمین بر و بیجاده لب)
از سنایی غزنوی
'


ای کودک زیبا سلب سیمین بر و بیجاده لب سرمایه‌ی ناز و طرب حوران ز رشکت در تعب زلف و رخت چون روز و شب زان زلفکان بلعجب افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را زیبا نگار نازنین رخ چون گل و بر یاسمین پاکیزه چون حور معین پیرایه‌ی خلد برین بادا بر املاق آفرین کاید چو تو زان حور عین فخرست بر ما چین و چین از بهر تو املاق را عیار یار دلبری با غمزه و جان دلبری کردی ز جانم دل بری زان چشمکان عبهری در سحر همچون ساحری سنگین دل و سیمین‌بری دارم فزون ای سعتری در دل دو صد مرزاق را داری تو ای سرو روان بر لاله و بر ارغوان از مشک و عنبر صولجان از عشقت ای حور جنان گشتم قضیب خیزران سرندر جان و جهان چندین چه داری در غمان مر عاشق مشتاق را از هجرت ای چون ماه و خور کردی مرا بی‌خواب و خور بسته دل و خسته جگر لب خشک دارم دیده تر عهدی که کردی ای پسر با من تو ای جان پدر زنهار بر جانم مخور مشکن تو آن میثاق را