سنایی غزنوی (غزلیات)/چو دانستم که گردندهست عالم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (چو دانستم که گردندهست عالم) از سنایی غزنوی |
' |
چو دانستم که گردندهست عالم | نیاید مرد را بنیاد محکم | |
پس آن بهتر که ما در وی مقیمیم | شبان و روز با هم مست و خرم | |
مرا زان چه که چونان گفت ابلیس | مرا زان چه که چونین کرد آدم | |
تو گویی می مخور من می خورم می | تو گویی کم مزن من میزنم کم | |
فتادی تو به کعبه من به خاور | الا تا چند ازین دوری و درهم | |
من و خورشید و معشوق و می لعل | تو و رکن و مقام و آب زمزم | |
ترا کردم مسلم کوثر و خلد | مسلم کن مرا باری جهنم | |
به فردوس از چه طاعت شد سگ کهف | به دوزخ از چه عصیان رفت بلعم | |
تو گر هستی چو بلعم در عبادت | من آخر از سگی کمتر نیم هم | |
سرانجام من و تو روز محشر | ندانم چون بود والله اعلم | |
سخنگویی تو همواره ز اسلام | همه اسلام تو صلوات و سلم | |
زدن در کوی معنی دم نیاری | همه پیراهن دعوی زنی دم |