سنایی غزنوی (غزلیات)/ای ز عشقت روح را آزارها

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سنایی غزنوی (غزلیات) (ای ز عشقت روح را آزارها)
از سنایی غزنوی
'


ای ز عشقت روح را آزارها بر در تو عشق را بازارها
ای ز شکر منت دیدار تو دیده بر گردن دل بارها
فتنه را در عالم آشوب و شور با سر زلفین تو اسرارها
عاشقان در خدمت زلف تواند از کمر بر ساخته زنارها
نیستم با درد عشقت لحظه‌ای خالی از غمها و از تیمارها
بر امید روی چون گلبرگ تو می‌نهم جان را و دل را خارها
تا سنایی بر حدیث چرب تست غره چون کفتار بر گفتارها
دارد از باد هوس آبی بروی با خیال خاک کویت کارها